دوران تحصیل را در مدرسه دهقان گذراند و سال1358 موفق به اخذ دیپلم ماشینآلات کشاورزی ازهنرستان دکتر شریعتی شد. پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اتفاق شهید محمد منتظری، شهید غلامرضا صالحی و شهید غلامرضا یزدانی در دی ماه سال1358 راهی سوریه شد. او تصمیم داشت همراه با گروههای فلسطینی آموزشهای چریکی را در کنار سازمانهای فعال و مبارز فلسطینی فراگیرد و وارد مبارزه علیه رژیم صهیونیستی شود، اما حوادث کردستان او را مجبور به بازگشت به کشور کرد. او در کردستان و در کنار سرلشکر رحیم صفوی، شهید حسین خرازی، شهید همت و دیگر برادران سپاه موفق به شکست ضدانقلابیون و بازگرداندن امنیت به کردستان شد.
در سال1360و با توجه به وضعیت کردستان و اصرار برخی فرماندهان سپاه به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد و با شروع جنگ تحمیلی- بهرغم مجروحیتی که در یکی از جنگهایی که با عناصر ضدانقلاب در کردستان داشت و هنوز با عصا راه میرفت- با اصرار زیاد خودش به همراه گروه شهید غلامرضا محمدی به پادگان گلف اهواز رفت تا در نصاره، نقطهای نزدیک آبادان به دوستانش بپیوندد. تجربیات آموزش چریکی در پادگان حموریه سوریه و جنگ کردستان برایش خیلی ارزشمند بود و در جبهه جدید جنگ در محور فارسیاد و دارخوین به کمکش آمد بهطوری که نیروهای مردمی بهصورت خودکار فرماندهی او را پذیرفتند و احمد نخستین دوره فرماندهی بر نیروهای مردمی را در جبهه فارسیاد تجربه کرد.
در سوم آذر ماه 1360 با استفاده از دوستان همرزم خود و امکانات بهدست آمده از دشمن در عملیات ثامنالائمه، یک تیپ قدرتمند را به نام تیپ 8 نجف اشرف تشکیل داد و با استقرار در شهر شوش، یکی از مهمترین محورهای عملیاتی را عهده دار شد و مقدمات مهمترین عملیات جنگ که بعدا از سوی امام (ره) فتحالمبین نام گرفت را فراهم کرد.
سال 1360 او در شرایطی بسیار سخت و نابرابر با دشمن با قبول یکی از بهیاد ماندنیترین تصمیمات در حالیکه همه از آزادی شهر خرمشهر ناامید بودند بهصورت استشهادی بهاتفاق شهید خرازی (فرمانده لشکر 14 امام حسین) به انبوه دشمن در خرمشهر حمله کرد و از روش منحصر به فرد خود که دور زدن دشمن بود استفاده کرد و شهر خرمشهر را با هزاران نفر از نیروهای دشمن به محاصره خود درآورد و لحظاتی بعد از آن بیش از 15هزار نفر از نیروهای دشمن با زیرپوشهای سفید خود را تسلیم او کردند و صدای بانگ اللهاکبر در شهر خرمشهر طنین افکن شد. اما هرگز کسی ندانست که احمد به همراه حسین، فاتح اصلی خرمشهر بود و او هیچگاه حاضر نشد به این عمل اعتراف کند.
شهید احمد کاظمی در عملیات خیبر و بدر به اتفاق رفیق شفیق خود مهدی باکری که بهشدت به او عشق میورزید یکی از متهورانهترین صحنههای جنگ را به نمایش گذاشت و در نیمههای شب با هلی برد به روی جزایر مجنون در عمق هورالعظیم- که خود و شهید باکری در نخستین فرود در آن شرکت داشتند- در طول یک شب دو جزیره بسیار مهم نفتی را بهنام جزیره مجنون شمالی و جنوبی از تصرف دشمن خارج و از آن عبور کرده و در شمال شرق بصره ضربات سنگینی به دشمن وارد کردند.
در همین عملیات، یکی از انگشتان احمد بر اثر اصابت ترکش قطع شد. ایشان با وجود درد شدید جهت جلوگیری از عفونت، محل زخم انگشت را در آب و نمکی که از سنگر عراقیها آورده بودند قرار میداد ولی حاضر به ترک جبهه نبود. در عملیات بدر مهدی باکری آهنگ رفتن کرد و با شهادتش احمد را در حسرتی جانسوز فرو برد. با شهادت باکری احمد بهشدت ناراحت بود. احمد حاضر نبود دوست صمیمی خود را که حالا جنازه مطهر او در دست دشمن بود تنها بگذارد. اما با اصرار شدید، احمد با چشمانی مالامال از اشک سوار قایق شد و به عقب برگشت، اما او از شدت دوری مهدی مریض شد و مدتی در سنگر در بستر بیماری افتاد. خروش و شدت عمل او در جنگ و عدمفرصت به دشمن در تاریکیهای شب و صحنه نبرد در کنار این روح لطیف همه را متعجب میساخت.
آذر ماه سال1364 او یکی از برجستهترین فرماندهان شناخته شده جنگ در سطح کشور بود. حاج احمد در نزدیکترین مناطق به خطوط دشمن حمام آب گرم برای رزمندهها فراهم میکرد. بهترین غذا را در خط مقدم خطوط فرماندهیاش برای بچههای لشکر تهیه میدید؛ تئوریاش این بود چلوکباب در خط مقدم و ساچمهپلو در عقب جبهه. در لشکر احمد نظم حرف اول را میزد طوری که بارها سپهبد شهید صیاد شیرازی نظم و نگهداری تجهیزات را در لشکر 8 نجف بینظیر و بهعنوان الگو مطرح میکرد.
احمد کاظمی پس از شهادت دوست صمیمیاش مهدی باکری شاهد مصیبت سخت دیگری شد. شهادت دوست بسیار صمیمیاش حسین خرازی در عملیات کربلای 5 احمد را بسیار متأثر کرد.او منتظر بود که در لحظات پایانی جنگ به دوستان شهیدش بپیوندد، اما مصلحت چیز دیگری بود. احمد در بیست و هفتم بهمن ماه سال69 به درجه سرتیپ تمامی نایل آمد.
هیچ عملیاتی نیست که در طول جنگ اتفاق افتاده باشد و احمد کاظمی در آن پیروز نباشد. او همیشه نقشاش را به بهترین شکل انجام میداد حتی در عملیات رمضان که عملیات ناموفقی بود حاج احمد تنها فرماندهی بود که در شرق بصره تا نهر کتیبان جلو رفت و قلب دشمن را شکافت ولی بهعلت عدمپیشروی در مناطق دیگر به منطقه قبلی بازگشت.
محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه میگوید: ما 4لشکر داشتیم که اینها وقتی هرجا وارد میشدند، هیچ خطی در مقابلشان قدرت مقاومت نداشت، حاج همت و لشکر 27 محمد رسولالله(ص)، حسین خرازی و لشکر 14 امام حسین(ع)، مهدی باکری و لشکر 31 عاشورا، احمد کاظمی و لشکر 8 نجف اشرف که در هر کجا وارد میشدند بدون استثنا با موفقیت همراه بودند. 2نفر از فرماندهان عراقی که اسیر شده بودند میگفتند وقتی اسم احمد کاظمی، حسین خرازی و مهدی باکری میآمد ما بر انداممان لرزه میافتاد و دعا میکردیم ما روبهروی این لشکرها نباشیم چون مطمئن بودیم اینها میآمدند و میزدند و هیچ کس جلودارشان نبود.
پس از جنگ
پس از جنگ، موفق به ادامه تحصیل و گذراندن دوره کارشناسی ارشد در دانشگاه تهران شد. در سال1379 با حکم فرمانده کل قوا بهمدت 5سال بهعنوان فرمانده نیروی هوایی سپاه منصوب شد. در این مقطع برای نخستین بار نیروی هوایی سپاه را مجهز به هواپیمای جنگنده سوخو 24 کرد و سازمان هلیکوپتری را با خرید هلیکوپترهای ام.آی 17 سازماندهی کرد و حتی موفق به ساخت هلیکوپتری شد که امروز در سطح ملی مورد توجه واقع شده است.
پیشرفت در سیستم موشکی سپاه
نقش قابل توجه او در پیشرفت سیستم موشکی سپاه بود. برای موشک شهاب 3 با بردهای گوناگون شبانهروز وقت گذاشت تا به ثمر رسید. مدت ماموریت احمد در نیروی هوایی به شش سال و نیم رسید. احمد کاظمی بهعلت جراحتهای زیاد در طول دوران دفاع مقدس به 55درصد جانبازی نایل شد و به جهت رشادتها و توانمندیها خود از دست مقام معظم رهبری 3مدال فتح و شجاعت را به افتخارات خود افزود. سال1384 حاج احمد با حکم مقام معظم رهبری فرمانده نیروی زمینی سپاه شد.
فرماندهی نیروی زمینی
در مراسم تودیعش در نیروی هوایی گفت: «واقعا نمیدونم که چرا از جنگ تا اینجا رسیدم. ولی خدا را شاهد میگیرم که هیچ روزی نیست که از واماندگی از این کاروان غبطه و حسرت نخورم و قطعا گیر در خودمه، از خدا میخوام به حق حضرت فاطمه زهرا(س) من دوست داشتم در نیروی هوایی شهید بشم ولی در نیروی زمینی دوران شهادت ما فرابرسد و از خدا فقط همین رو میخوام، اگه که کاری کردم، رزمندهای بودم، اگرم گناهکار هستم به خاطر دوستان شهیدم خدا مارو ببخشه و ما شرمنده نشیم و سرافکنده نباشیم، نمیخوام غیراز شهادت به اون دنیا وارد بشم».
وی طی 3ماه فعالیت در نیروی زمینی خدمات بیشائبهای عرضه داشت. احمد کاظمی در آخرین روزهای دنیاییاش دیگر تاب و توان نداشت، قلب او آینهای شفاف از گذشته شده بود. هر لحظه انتظار میکشید و از دوستان میخواست برای رفتنش دعا کنند.
احمد کاظمی یکی از نامآورترین سرداران فداکار اسلام در عصر انقلاب اسلامی و در عین حال برای بسیاری از مردم ایران گمنامترین فرماندهان دوران دفاع مقدس و پس از آن بود. صبح نوزدهم دی ماه سال 1384 احمد برای همیشه از خانواده و بچهها خداحافظی کرد. به هنگام سوارشدن بر هواپیما، مهدی باکری را در افق ابرهای آبی میدید. او رفت تا برای همیشه از تمام خستگیها و ناملایمتهای دنیا خداحافظی کند.
11ستاره فروزان انقلاب در یک پرواز به سوی ارومیه در سرزمین خاطرههایشان برای همیشه ماندگار و ثابت قدم در پیشگاه حضرت دوست شدند. او در کنار دوستان شهیدش حسین خرازی و مصطفی ردانیپور در گلزار شهدای اصفهان جای گرفت. سردار سرلشکر پاسدار کاظمی به همراه یارانش رفت و آنانی که با عشق به آنها زندگی میکردند در فراقشان چشم انتظار ماندند. روحشان شاد و یادشان سبز.